رو و تو
چون بگشاید دو لبش خنده زند پستهء او
با طن و معنی به درون ظاهر زیبا به تو روست
آنچه طراود ز درون هم چو قبایی به تن است
نی نشودتنگ و گشاد جامه به اندازهء خوست
آینه دار از پس غیب دم بدمد بی شک و ریب
حسن و نکو یا بد و عیب آنچه براند ز تو بوست
فاتح نطق واثر است شاهد و مشک وقدر است
هاتف نور و بصر است هر چه رسد از در دوست
دل بزند تار و دفی پا به نوا و هدفی
نغمه واشک وصدفی ساقی وبزمش چه نکوست
چنگ و دف و تنبک و نی دلبر و پیمانه و می
کو و کجا خواند و کی قسمت و یارانهءهوست
شد به سما عرش وجود از قدم وحرمت هود
موسی عمران به لقا .عیسی مریم به تو رو ست
زد چو غزل باد صبا باب سلیمان به قبا
هر که محمد به دل است عاشق و دیوانهء اوست