خواب ملایک
خواب دیدم که ملایک همه بیدار بدند
رو سپید و همه دلجو به شب تار بدند
دایما ذکر ملک بر لب و تسبیح وجود
همه پیمانه به کف هاتف پر بار بودند
ظاهرا ساکت و آرام خموشی در کار
با طنا گوش بدرحامل ایثار بدند
از هر آنکو بشنیدند سخن عشق و خرد
به طلب خواهی او طالب دیدار بدند
ساختار ملکوت عزلی از ید عشق
موهبی بود که یاران همه در غار بدند
ونشانی وجود و طلب و عشق و نیاز
شاهدی گشت که نیکان همه بیدار بدند
هاتفی گفت که تصویر افق سایه روز
مزدگانیست به پاکان که بدل یار بدند
این همه شاهد و ساقی که به میخانه در است
امر مطلق ز حق آورده نگون ساز بدند
نصر مشق ادب از دست خط یاران چو نوشت
خود گواه است که مستان همه هشیار بدند
Dearest father! You are so
enfeebled Though a winelit soul
Dearest father
So enfeebled he is
No longer hale and hearty
He stops breathing from time to time
He whispers the inconvenient truth approaching to his heart
He senses everything
Murmurs prayers faintly from time to time
Fatal freindlessness and fear, forcefully
Inspire death dread to him
Dearest father.........
No strength in the feet to walk
No power in the hands to take
No vigor in the tongue to talk
No, no, to fall asleep? He does not feel like
Dearest father...........
Ears hardly hear
Eyes are of no sight but insight
No, … he has no words to say
Or if he does
No other ear to hear
No other liveliness and loftiness
There is no help at this time,
Dearest father..........!
Eye has seen another insight
Body amalgamates into soul
Little by little
Drops of tears become words
With few, love and affection is explained
He sighs from the depth of his heart
Tears roll down his rose cheeks
Love shines from his eyes and look
Looking expected at the door
He falls asleep … Dearest father! …
And in his dream, he sees, not in a long time
How,
His rose cheeks droop in fall
I wish my heart turned into stone
I wish I could harrow my heavy heart
I wish this never happened
Oh, how colorless is this war
It is so frightening
Everywhere has decay color
The whole road overburdened
The whole life absurd
Behind this dark and rocky road
How lonely was this simple and colorless heart
Perhaps this is the last tale,
The black soil tale, our last in love tale
The poignant tale of Genesis
Negligence the beginning, middle, and the end
Oh father, why should I see your sad face
Why should I see you choked with faultless loneliness
دستاود عشق.......
عاشق با حساسیت قوی خود حتی اگر یک کلمه بشنود معانی بسیار در ذهن اوتجلی میکند اگر ناظر صحنه ای باشد اعماق صحنه براو پدیدار گردیده و..عاشق بینا و بصیرشده به چشم باطن یا چشم روحانی میبیند...
به عبارت دیگر وجود عاشق گوش و چشم میشود پس عاشق سمیع و بصیر وآگاه میگردد خبیر.....
این دستاورد مهم عشق غیر ارادی وازضمیر باطن عاشق سرچشمه میگیرد. کسانی که عاشق هستند دارای روحی حساس و گیرنده بسیارقوی وتوانایی خارق العاده خواهند شد .
به عبارت دیگر عشاق با عشق به قوای روحی وباطنی خود متصل میگردند.پرواز روحانی ویاغواصی به اعماق عرصه وجود توفیق بینظیر وعطای خاص خداوند بخشنده مهربان بوده ودستاوردهای بسیار ارزشمند و نادری را همچون یاقوت ومرجان بهشتی وثمرات بیشماری را به ارمغان خواهد آورد.
هر کسی به این توفیق مفتخر گردد از عظمت خلقت خالق عظیم مات و مبهوت گشته عمیقا حیرت میکند یا پا به وادی حیرت میگزارد......برخی سالها در این حالت میمانند....برخی با ایمان به حق خبیر و علیم و حکیم و..به لطف و قدرت الهی سیر و سفر خود را ادامه خواهند داد.عاشق از دنیای ظاهری محسوسات به دیار نیمه محسوس و از آنجا به ناکجا آباده اعماق وجود نامحسوس راه می یابد....عالم اسرار و حکمت ....... اما این سفرراهی است بس دشوار و چنانچه عاشق از پشتوانه ای و ایمان قوی بر خوردارنباشد راه او به جنون ختم خواهد شد.
اما کسانی که این راه را به پشتوانه خداوند دانا و توانا توفیق می یابند به نسبت ایمان به حق تعالی ایمن هستند و دستاوردشان کم نظیر است .اخبارناب و بکرسوقات سفر حیرت آور آنهاست.
طی این راه بی همرهی خضر مکن ......و نکات بسیار تخصصی وجود دارد که در این نوشتار نمی گنجد همان به که تا این مرحله رها کنیم .بنابراین عشق پدید آورنده قدرت ووحدت وجود .یکسو ساز.لطیف کننده و یگانه عامل
وصل به قوای روحانی و ضمیر باطنی..بال پرواز به اعماق وجود دیار نیمه محسوس و به اذن و پشتوانه حق تعالی رسیدن به دنیای نامحسوس اسرار است. به عبارتی عشق هدایت گر به شاه راه نیستی !!!هستی است.
شریف ترین دلها دلی است که نه تنها اندیشه آزاردیگران دران نباشد بلکه سرشارازمهرومحبت و عشق باشد