جهـل و نادانی فراینـدیست پست
هرکه را ظلمت نـبـود از خـاک رست
حرص و آز و کین و فرهنگ چنین
قاطعانه جهل را زهریست دست
بـــهـار جــاودان بـا یــک اشـــاره
قــدح را پــرکــن و مـی ده دوبــاره
ز روح پـر فـروغت یک نـظـرکن
حــیــات عــاشـقـان باشــــد نـظـاره
آنان که راه دولت عشق را شناختند
یکباره دل به شاهد و مقصود باختند
مرغان خوش نفس به هوای سرای دوست
از خود گذشته معبر معبود ساختند