قرآن و عرفان رضا نصر

قرآن و عرفان رضا نصر

تفسیر قران ، عرفان و مقالات علمی
قرآن و عرفان رضا نصر

قرآن و عرفان رضا نصر

تفسیر قران ، عرفان و مقالات علمی

مشق هفتاد و دو گل


عشق را باید به رنگ خون کشید        مشق هفتاد و دو گل باید شنید

مهر وآب و عشق چون آید به یاد        سینه را بر تشنه گان باید درید

داغ هفتاد و دو گل در خون خود         مصدر ظلم است این باید چشید

    هر گلی از نی نوا  بوستان         آب روی حضرت زهرا خرید

   نام داران نکوی شهر عشق         پرزدند گرد حسین ابن شهید

        آسمان فریاد زد زین جورو کین         ننگ برخاک است که این دوران بدید

  آب .چون مهری به زهرای بتول         تشنه گان را قطره ای باید رسید

درس هفتاد و دو گل باید شنید         تا که فهم عاشقی آید پدید     

خوی مرتضی


ساقی چو او بود قدحش حور دلرباست

باقی چو او بود مثلش خوی مرتضی است

چون دٌر چو سر زد از کزمش هم چو فاطمه

پیرامونش عقیق یمانی و دل رباست

از گل ستان فاطمه بر خواست بوی عشق

مرغی که تا فلک بود او هم چو طوطیاست

آرام جان حسین شهید و حسن به حسن

گوشواره های گوش سمیع است که کیمیاست

آوخ چو نی نوای حسینی به زینب است

آوخ که دخت فاطمه صبرش ز ماوراست

پر پر شدند کنار حسین مر عکان ناز

هم چون رقیه کو به لقا عرش کبریاست

مرعان پر وجود و دل آرام شهر عشق

بنوشته اند به صدق همه ایام کربلاست



وداع


وداع


روشنی بخش محفل جانان

به شب تار و کور و ظلمانی

نور شمع است و شوق پروانه ، شوروحال و صفای روحانی

چو شدند جمع شمع و پروانه ، نور حجت نشست به سلطانی

خیل عشاق نور با دم مهر،   پر کشیدند به بال عرفانی 

دور گلهای باغ داودی ،غم عشق وشراره های کبود

باغت اباد باغبان سپهر، غم عشق را توای که درمانی


غنچه ای با زبان شیرینش

گفت پدر را به حق یاسینش

گوش خود آرپیش بر لب من تا بگویم نوای پنهانی

به رکوع رفت صلاله خورشید

با ترنم لطیف خوش آهنگ

متبسم به رو ولی دلتنگ گفت عزیزم تو ماه تابانی

تا پدر خم نمود قامت خود که شود هم قد ترانه دل

حلقه زد غنچه هر دودستانش

بوسه ای زد ز روی قربانی


شد به قعده حسین زروی نیاز ،  بهر حمد و ثنای سبحانی

به دوزانو نشست کرامت حق  ،  شوکت مهر و روح انسانی

بگرفت نتگ تنگ در آغوشش ،  لب به لب عشق و مهر قرانی

متبسم به رو ولی دل تنگ  ،  گفت عزیزم چرا تو گریانی

تا که غنچه شنید صوت پدر

دل تنگش شکست و بغض گرفت  

تا نهایت به اشک و ناله بگفت  ، من نگریم مرا تو گریانی

لب ببست زان پس از خزانه دل ، هردو لبریز مهر وعشق وسکوت

هر دو عاشق به نور گشته رضا ، شمع برفت وعده شد به مهمانی


1-شمع = حسین (ع ) سردار شهیدان  ..2-پروانه =یاران و عاشقان..3-گلهای باغ داودی =خانواده آن جناب

4-غنچه = خانم رقیه ..5-خورشید =رسول الله ( ص )

مهمانی = خرابه شام